شهرادشهراد، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

شاه جوانمرد

7ماهگی

                                         شهراد جونم هفت ماهگیت مبارک                         پسر گلم 7 ماه به همین زودی گذشت و روزهای خوب و بدی و تو این مدت سپری کردیم روزایی که با وجود تو زندگیمون شیرین تر شد وجودت بهم آرامش میده   پسر گلم یکم از کارات بگم :  دددددد بابابابا ماماماما چند روزی هست که همش میشینی فعلا حوصله ی چهاردست وپا رفتن ونداری...
29 آذر 1392

دومین مسافرت

مامانی 10آذر ساعت 22:30 بلیط داشتیم واسه تهران. البته رفتن من وشما هنوز مشخص نبودآخه بلیط نبود بابایی ساعت 6 رفت فرودگاه و بالاخره واسمون بلیط گرفت هواپیما پرید و من ترس تو وجودم که مبادا بترسی  بعد نیم ساعت که بازی کردی و خندیدی شروع کردی به گریه کردن   اصلا آروم نمیشدی و خوابت میومد و به عادت همیشگی باید رو پاهام تکونت میدادم یا تو بغل بابایی راه میرفت که شما بخوابی راه حل دوم و انجام دادیم و با بابایی رفتی و تو راهرو هواپیما بعد 30 دقیقه خوابیدی ساعت 2 رسیدیم خونه و یکم بازی کردی و خوابیدی فردا شب رفتیم خونه ی عمو و با آرادد بازی کردی تو این چندروز که اونجا بودیم همش برف و بارون بود و مامانی زیاد نتونست...
25 آذر 1392

7 آذر

سلام شهراد جونم 7 آذر پنجمین سالگرد عقد من و بابایی بود امسال با همه ی سال ها فرق میکرد شما گل پسر کنار ما بودی بابایی بمناسبت سالگردعقدمون دعوتمون کرد رستوران اینم عکسا:   ...
18 آذر 1392
1